ده ها شعر ودکلمه از زنده یا حسین پناهی
من و نازی قسمت اول
راز خوشبختی آن سلسله خاموشی بود
کی , کی گفته زمین میخواد سقوط کنه؟
باز بارون خیال , آسیاب ذهنتو چرخونده؟
من نمی بخشم اگه , جای پات بی جای پام , روی جایی حک بشه!
تو خودت می بینی همه چیز عادی بود
کفشامو بردم گذاشتم تو کپر , که یهو نصف شبی سگ نبره
فرغونو شستم که سیمان تو کفش خشک نشه
می تونم برای شیر زائو ماما بشم!
می تونم با تیشه چنارو سرنگون کنم
بعدش هم زد به سرم که برم پشت سوال
یه هو وسوسه شدم رفتم توی ناممکن!
می خواستم , میخواستم اما مقدورم نشد
خیره گی ها , خیره گی ها , خیره گی
خیره گی و شبح کوه و درختان در شب
خنده بر جنگ بز و گیوه پهن مادر
گریه بر هجرت یک گربه از امروز به قرنی دیگر
تا تو قبرستون ده , غش غش زیسه برم
به سگ از شدت ذوق , سنگ کوچیک بزنم
توی باغ خودمون انار دزدی بخورم
وقتی که هوای حلوا کردم با خدا حرف بزنم
تنها من می دونم شونه چوبی خواهرم کجا افتاده
کلید کهنه صندوق عجائب , لای دستمال کدوم پیرزنی پنهونه
گناه پای شل گاو سیاه گردن کیست
چه گلی را اگر پرپر بکنی شیر بزت می خشکه,
من باید برگردم تا به مادرم بگم , من بودم که اون شب ,
من بودم , من بودم که اون شب شیربرنج سحریتو خوردم.
تا به بابا بگم , باشه باشه , نمی خواد کولم کنی !
گندوما رو تو ببر , من به دنبالت می آم
قول می دم که نشینم خونه بسازم با ریگ
دنبال مارمولکا , نرم تا اون ور کوه !
کم و کسری نداری؟ دیگه چیزی نمی خوای؟
ما باید خوب بخوابیم تا بتونیم فردا , برسیم به کارمون !
اگه ما کار نکنیم چطوری جوراب و شلغم بخریم؟
بی چراغ دستی و بی کلاه و شال , بیرون نرو!
تو سرم, تو سرم, روی شاخ ممکن , بوف کور میخونه ,
اون ورش تو جادهء ناممکن برف ریز می باره